جایی برای اینکه خودم باشم

ارث پدری

تا به حال از چیزی ک دیوانه وار میخواستیش با فاصله ی یک نفر رد شدی ک میای به من میگی نفست از جای گرم بلند میشه؟

شده که باعث بشی همون حسی رو ک بابات سی سال پیش با دیدن کارنامه سبزش حس کرده رو دوباره حس کنه؟

شده نتونی آرزوی مامانت رو برآورده کنی؟ شده که هی از غصه ی تو غصه بخوره؟

پس لطفا حرف نزن

همه چیز اون چیزی ک تو فکر میکنی نیست

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

از حال خوب به حال بد


منم و گریه ی خون هرشب و کس آگه نیست

با که گویم که مرا حال چنین میگذرد...؟

موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

بیست و پنج شهریور

1. رفتم مدرسه پرونده امو بگیرم یه دختره ای هم اومده بود واسه پرونده اش..چی قبول شده بود؟ فرانسه ^_^ لعنتی خیلی رویاییه

2. معاونمون منو دید گفت: عه چرا فلان جا قبول نشدی؟ منم گفتم: نمدونم والا..برا خودمم سواله.جواب داد: لابد قسمتت بوده

3. رفتم دفتر پیشخوان ب خانومه آدرس دانشگاهو گفتم برگه رو ک بهم داد دیدم اشتباس..بهش گفتم خانوم بلوک30 نیست بلوک Cعه..با من دعوا میکنه ک چرا نگفتی منم یهو ناخودآگاه چشام پر اشک شد :| بعد گفت ناراحتی نداره که موقع ارسال با خودکار درستش میکنم:|

4. فاصله ی خوابگاه تا دانشگاه نیم ساعته بعد فاصله ی خونه تا دانشگاه یک و نیم ساعت..الان رواست من خوابگاه بگیرم؟! ولی خب ب دلیل بدی جاده،خوابگاه میگیرم

5. پیام داده بهم میگه وااای نمدونی چ قصری بود اونجا!! لبخند میزنم ،خوشحالم ک خوشحاله و دیگه غصه نمیخوره..میگه هفته ی بعد شنبه کلاس دارم میخندم میگم ترمک بازی درنیاری پاشی بری..به قول خودش  دختره ی جوج ترم!

6. آقای رقیب پاشده رفته ثبت نام بعد دیده اونجا یکی سهمیه داره..پاشده اومده عصبانی میگه من نمیرم..من با سهمیه ای ها هم کلاس نمیشم:دی

7. من هم چنان دارم سعی میکنم آدم شم اما واقعا غمگینم..این پست چقدر دانشگاه طوره

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)

بی سانسور


راستش رو بخوام بگم:قلبم فشرده اس..مثل یک کاغذ مچاله شده و چند روزیه که انگار گلوم با یک تیله بسته شده. توی قفسه ی سینه ام یه حس عجیب دارم آمیخته از غم و خوشحالی و ترس و تعجب و حتی کینه!

این حس ها از اتفاق غیر منتظره ای که برام افتاده نشئت میگیره و کینه از کسایی که بی هیچ علم و سوادی بهم تهمت میزنن

متعجبم از حرفایی که شنیدم و میشنوم ولی مهم تر از همه ی این ها دل خودمه که مثل دختریه که به زور قراره عروس یک جوان لاابالی بشه!

فقط میخوام بگم خدایا من گیجم.. خیلی گیج..حواست بهم باشه..ولم نکنی که لب پرتگاهم..

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

دانشگاه

درسته تا الان شهر لعنتی بودی ولی دیگه مجبورم دوستت داشته باشم و به خوبی هات فکر کنم

باهام خوب تا کن شهر لعنتی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
dreamer :)

فراموشکار


" یادداشت" ها رو باز میکنم و شروع میکنم به خوندنشون. یه جا از شدت ذوق املای کلمه های که نوشتم غلطن..یه جا اونقد غم دارم ک الان با خوندن اون حرفا دلم برا خودم میسوزه. یه جا خجالت زده ام از حرفایی ک زدم و اشتباهاتم. یه جا هم اونقدر حالم بد بوده که گفتم خدایا فقط بزار بمیرم. از دل تنگی هام نوشتم و از چیزایی ک اونموقع ازشون بدم میومد اما مطمئن بودم که ی روز دلم برا همونا تنگ میشه و الان دقیقا دلم تنگ شده! یه جا از پیچیدگی روزهام خسته شدم.یه جا هی ب خدام قول دادم که آدم شم!
خوندمشون و به گذشته ها فک کردم و بعد به آینده ای ک پیش رومه و ی روزایی آرزوم بوده...یادم اومد ک چقدر خوشبختم ک خدا همیشه درست وقتی ک ناامید بودم بهم نشون داده که هوامو داره
قشنگ ترین چیزی ک نوشته بودم این بود:
"خدایا منو ببخش به خاطر ناامیدی هام.."


ممنون ازت خدای من و منو ببخش بخاطر ناشکری هام

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

حرف

1. من ی مرضی دارم به نام مرض پست! همش دلم میخواد پستچی برام بسته بیاره! از کتابای من ومیم تا لوازم التحریر "جوجه"و"لعبت" و کادو برای دوستام و حتی شوینده ها و لوازم آرایشی :| ی جوری ام ک به میم میگم خیلی وقته پستچی چیزی برامون نیاورده ذوقم کور شده چیزی لازم داشتیم اینترنتی بخریما

2. یکی از شاخای اینستا(!) از بقیه پرسیده بود چه جمله ای خوشحالتون میکنه..من میگم: خانوم فلانی بیاین دم در یک بسته دارین:دی....میم میگه از این خوشحال میشم: بیا این پولا برا تو! حالا چ جمله ای خوشحالتون میکنه؟

3. دیشب رفتیم عروسی..دومادو ک دیدم ی لحظه احساساتی شدم . حس خواهردومادی پیدا کردم دلم خواست اشک شوق بریزم..یهو یاد این افتادم ک کوچیک بودم چقد مسخره ام میکرد دیگه به لبخند بسنده کردم تا زیاد انرژی خرج نکنم..تازه دلمم نمیخواس فضا هندی بشه

4. عم قزی(!) پیام داده که من اینجام خونه هستی بیام پیشت منم گفتم شاید مجبورشم برم فلان جا..گفت خبرشو بده..حالا من نرفتم فلان جا ولیوخب ازونجایی ک دیشب نخوابیدم و لهم اصلا حوصله ندارم..حالا چه کنم؟ خدایا خودت نجاتم بده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

دردِ دل

نفسای آخر تابستونمه و هی خودمو سرزنش میکنم بخاطر کارایی که میخواستم انجام بدم ولی نشد..اون همه حسرت کتاب خوندنای قبل کنکور چی شد؟ هیچی..حتی یه کتاب هم نخوندم..اون همه حسرت مداد رنگی دست گرفتن تنها نتیجه اش یک نقاشی ناشیانه با آبرنگ بود..فیلما و سریالا ک فرصت نکردم ببینمشون(استثنائا این تقصیر خودم نبود)   از اون روزای سخت اول تابستون ک تو "سلول" بودم و ن میتونستم درس نخونم ن تمرکز درس خوندنو داشتم. هشتم تیر وحشتناک که اصلا حاضر نیستم دوباره تجربه اش کنم..جوری بود که تا دو روز بعدش از استرس حالت تهوع داشتم و تا یک هفته کابوس میدیم..روزایی ک سعی میکردم برم ورزش ولی آخرشم رهاش کردم..بعد نهم مرداد اوضاع خوب شد..خیلی خوب! ولی اون تنبلی و دست دست کردن هنوز تو وجودم بود و حتی الانم هست...چقدر سر انتخاب رشته اذیت شدم و گریه کردم

 هنوزم بااون انتخاب رشته ی لعنتی کنار نیومدم و دارم حسرت میخورم که چرا تسلیم شدم و اگه قرار باشه اول مهر برم اون شهر لعنتی تا آخر عمرم حسرت میخورم...کاش بتونم خودمو راضی کنم..

حالا داره تموم میشه این روزا و من خیلی غصه دارم...

 


کاش ترم بهمنی باشم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

زندگی

فرض کن ی آرزو یا هدف خیلی خیلی مهم داری ک دلت میخواد هرطورشده به دستش بیاری مثلا میخوای مدیر ی شرکت بشی یا مثلا جایزه ی اسکار بگیری یا مدال المپیک یا با ی نفر زندگی کنی(کاری ب دست یافتنی بودن یا نبودنش ندارم)

خب

بهت میگن تو دوتا راه داری

۱.به آرزوت نمیرسی ولی تا وقتی پیر بشی آروم و خوشحال زندگی میکنی و بعد میمیری

۲.به آرزوت میرسی اما بعدِ بدست آوردنش فقط دوماه فرصت داری از داشتنش لذت ببری و خیلی زود میمیری(همون جوون مرگ‌خودمون!)

کدومو انتخاب میکنی؟

من دومی...شاید یکم خودخواهانه باشه چون به اطرافیانت فکر نمیکنی ولی من میگم اطرافیانم بیشتر دوست دارن من شاد باشم تا زنده!

من عاشق اون دیالوگم ک میگه: برام مهم نیست چند روز دیگه زندگی میکنم فقط میخوام باقی عمرم رو با تو باشم!(البته این دیالوگه یکم عاشقانه بود ولی من نسبت ب آرزوهام به کارش میبرم:دی)

این پست خیلی "هندی طور" شد

شرمنده ب بزرگی خودتون ببخشین:دی


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

دیگه فایده نداره نداره نداره

موقع انتخاب رشته که از هرکی میپرسیدی میگف :رشته ی ایکس..من صدبارم برگردم باز میرم ایکس

حالا که تموم شد و دستم به جایی بند نیست به هرکی میرسم میگه:خاک تو سرت باید ایگرگ رو جلوتر میزدی

اینجاست که شاعر میگه :تو کجا بودی تا حالا؟ تو کدوم نقطه ی دنیا؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)