جایی برای اینکه خودم باشم

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شین

اینکه من الان دچار احساسات متناقصم موضوع عجیبی نیست و مشکلی هم باهاش ندارم پس میخوام راحت درموردت صحبت کنم

اینکه هستی، مهربونی و مغروری و میدونم ته ته ذهنت ی گوشه ای واسه من داشتی و شاید هنوز داری...اینا بهم حس خوبی میده..اینکه سعی میکنی حمایتم کنی خوبه. با همه ی بچگی هات، عجیب غریب کاریات و اینا..ک البته اینا ب من ربطی نداره:)

ازینکه با هم متفاوتیم، از هر نظری ک بگیم، اعتقادات، سیاست، ظاهر و...اما با این همه تفاوت هر دومون حس خوبی بهم داریم خوشحالم

احتمالا اون ته ته ذهنت ک داشتی ب من فکر میکردی با خودت گفتی که در سطح من نیستی اما باید بگم که من فکر میکنم من در سطح تو نیستم:)

ممنون که بودی و حس خوبی بهم دادی و باعث شدی حس خوبی به خودم داشته باشم، شین عزیز عجیب و غریب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

خیالباف

همیشه اینکه خیالبافم کار دستم میده. یعنی قبل رسیدن به یک آرزویی انقد براش خیالبافی میکنم که مثل یک فیلم اتفاقات تو ذهنم ساخته میشن. بعد اگه برسم بهش میبینم عه یجور دیگع داره اتفاق میفته، یا اگه نرسم باید خودمو بکشم که اون فیلمو از ذهنم بریزم دور و قبول کنم ک همه چی تمومه. واسه همینه ک از دست خودم عصبانی میشم، هی میگم دیوونه بس کن، انقد خیالبافی نکن، بعد فردا با دل شکسته و غرور له شده پیش خودت میخوای چیکار کنی؟ اما نمیشه. این ذهن لعنتی راه خودشو میره. خیال افسارگسیخته ست و نمیتونم مهارش کنم.تهش تسلیم میشم میگم بزار حالا که با خیالبافی حالم خوش میشه هی ب خودم کوفتش نکنم، بزارم اگه قراره خودشو نداشته باشم خیالشو که داشته باشم، این میشه که با خجالت و شرمندگی میگم باشه، خیالبافی کن اما تهش باز باید ی خیال جدید برا فراموشی خیال قبلی پیدا کنی و این داستانت همچنان ادامه داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

Time

تجربه همیشه بهم نشون داده که زمان ک بگذره خیلی چیزا حل میشه. خیلی چیزا اهمیتشونو از دست میدن و دیگه یه ذره هم ذهنت رو مشغول نمیکنن. الانم همینه. بجای اینکه بخاطر یه موضوعی بال و پر بزنم و نگران باشم و  عصبانی بشم و فکر کنم و سعی کنم هی ب خودم بگم آدم باش، عاقل باش.. بجای اینا بزارم وقت بگذره و آدما چهره ی واقعیشونو بهم نشون بدن. بزارم دوره ی درمانش تموم بشه و به طبقه ی خاطرات منتقل بشه و خلاص:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

آهنگ قدیمی

پیداش کردم. همونی که تو روزای دلگیر سال 96 گوش میدادم و سعی میکردم خوب باشم. سعی میکردم لحظه به لحظه ی این آهنگ بیکلامو تو ذهنم حفظ کنم و زندگی خودمو،آینده ی خودمو تصور کنم.

بهش گوش دادم و یاد این افتاد که چقدر قوی بودم.

اون روز وقتی یهو جلو روم ظاهر شد و دیدمش یهو اشک تو چشام جمع شد، انگار یادم انداخت یادم رفته قوی بودنو. اون شب وقتی کنار ذ نشسته بودم و هندزفریشو تو گوشم گذاشته بود رفتنشو تماشا کردم و گفتم این آخرین باریه ک ب خودت اجازه میدی اینجوری باشی. از لحظه ای که چشمت سایه شو تو امتداد درختا گم کرد دیگه حق نداری این آدمی باشی که هستی.

آهنگو دوباره گوش بده. یادت بیار پاییز 96 رو ک قوی بودی. یادت بیار پاییز 97 رو ک قوی تر بودی و حالا بدون که تو میتونی تو یه لحظه از چیزایی ک آزارت میده جدا بشی و هندزفریتو بذاری توی گوشت و به اون آهنگ گوش بدی و گذشته و آیندتو تصور کنی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
dreamer :)