جایی برای اینکه خودم باشم

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

آرزوهای از یاد رفته!

کوچیک بودم ،شاید دوم سوم ابتدایی اینا، میرفتم کلاس تکواندو. ی دختر کوچولو با موهای مصری ک با ذوق و شوق میرفت باشگاه ک بشه یه رزمی کار!

وقتی تو امتحان قبول میشدیم و کمربند رنگ جدید میگرفتیم، جلوی همه،استاد کمربندو برامون میبست، به هم احترام میذاشتیم و همه دست میزدن..چه کیفی داشت...خودمونو تصور میکردیم وقتی کمربند مشکی رو قراره ببندیم

چند سال رفتم، تا جایی ک چند ماهی مونده بود ب اینکه برم برا امتحان کمربند قرمز( ترتیب کمربندا این بود: سفید، زرد، سبز، آبی، قرمز، مشکی، دان ها) بعد دیگه نرفتم! چرا؟ نمدونم:) انگار دیگه اون کمربند مشکیه برام مهم نبود، دیگه اون آرزو رو یادم رفته بود

کلی ازین آرزوها داریم هممون، دلم میخواست سرآشپز ی رستوران بزرگ باشم، دلم میخواست نقاش بشم، دلم میخواست خلبان بشم، اما ته تهش مجبوریم بخاطر رسیدن ب یکی از این آرزوها بقیه رو فراموش کنیم:)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
dreamer :)

برای اینکه یادم نره

دیشب خواب "ر" رو دیدم. خنده داره نه؟! خودمم ک بیدار شدم خندیدم گفتم آخه برا چی باید خواب اونو ببینم؟!

همه تو ی خونه ی نا آشنا مهمون بودن که اونجا میگفتن این خونه ی خاله است! وارد ک شدم ب همه سلام کردم. بهش نگا کردم و با ی نوع لبخندی جوابمو داد که انگار بچه اشم. اصلا چرا اون باید تو خونه ی خاله ی من مهمون میبود؟! با همون موهای بلند و عینک گردش تو خواب من بود. رفتم عینکمو زدم ک بتونم بقیه رو خوب ببینم. بعد من و اون از جمع جدا شدیم و رفتیم نشستیم با هم نقاشی کشیدیم. بهم یاد میداد چجوری کلاژ درست کنم

آدمی ک تا الان یک کلمه هم باهاش حرف نزدم تو خوابم انقدر دوست و مهربون بود باهام انگار ک مدت هاست میشناسمش

برام جالبه ک چرا تو ناخودآگاهم همچین ارتباط نزدیکی رو با ی نسبتا غریبه حس کردم:)

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)

سکوت محض

 بعد آخرین پست چندین بار اودم اینجا ی چیزی بگم اما تا این صفحه ی مطلب جدیدو باز کردم دیدم هیچی یادم نمیاد.

تابستونم از 19 تیر شروع شده ولی هیچ کار مفیدی نکردم! فیلم پیبینم یکم و کلیدر رو شروع کردم بخونم. دلم میخاد کلاس ایروبیک برم و نقاشی کنم اما شرایط ی جوریه الان ک وقت نمیکنم و امیدوارم شرایط بهتر بشن

الانم کتاب آیین نامه رانندگی جلوومه و خیلی نچسبه:)

نمره ها اومده و خیلی عصبانی میشم از استادی ک بی خود و بی جهت بچه هایی رو انداخته ک واقعا بلد بودن

میلی متری بالای 17 شدم و سوم کلاس..معدلا بخاطر همون استاد بیشعور انقد پایینه

دلم سفر میخاد اما با اینکه به م رفتن برامون سفر حساب نمیشه(!) اما امیدوارم جور شه


موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)