دیشب خواب "ر" رو دیدم. خنده داره نه؟! خودمم ک بیدار شدم خندیدم گفتم آخه برا چی باید خواب اونو ببینم؟!

همه تو ی خونه ی نا آشنا مهمون بودن که اونجا میگفتن این خونه ی خاله است! وارد ک شدم ب همه سلام کردم. بهش نگا کردم و با ی نوع لبخندی جوابمو داد که انگار بچه اشم. اصلا چرا اون باید تو خونه ی خاله ی من مهمون میبود؟! با همون موهای بلند و عینک گردش تو خواب من بود. رفتم عینکمو زدم ک بتونم بقیه رو خوب ببینم. بعد من و اون از جمع جدا شدیم و رفتیم نشستیم با هم نقاشی کشیدیم. بهم یاد میداد چجوری کلاژ درست کنم

آدمی ک تا الان یک کلمه هم باهاش حرف نزدم تو خوابم انقدر دوست و مهربون بود باهام انگار ک مدت هاست میشناسمش

برام جالبه ک چرا تو ناخودآگاهم همچین ارتباط نزدیکی رو با ی نسبتا غریبه حس کردم:)