جایی برای اینکه خودم باشم

Classmates

اخر تابستونه و جشنای فارغ التحصیلی به راهه. تو ی پیج کلیپای فارغ التحصیلی دانشگاهای مختلفو گذاشته بودن. سر کنجکاوی ی چنتاشونو نگا کردم. بعضیاش جالب بعضیاشم خنوک! ولی خب چیزی ک تو ذهنم اومد این بود ک 6 سال بعد من و همکلاسیامم همینجوری ایم؟ همینجوری صمیمی و خوشحال کنار هم وایمیستیم و عکس میگیریم؟ الان ک اونقد صمیمی نیستیم یا لااقل من این حسو دارم..چون چقدر تلاش کردم برا جمع بودنمون و خوش اخلاق بودن با بقیه ولی تهش یا راهشونو ازم جدا کردن و تو خوشیاشون ادم حسابم نکردن 😑یا پشت سرم گفتم این فلانی بداخلاق چقد خرمثبته پدرمونو دراورد سر جزوه ها😂 

یادم نیس کجا اما تو ی وبی خوندم ک وقتی رفتینذبیمارستان و گروه گروه شدین تازه صمیمی میشین

ما کلا ورودی مثبتی هستیم نسبت ب بقیه البته در ظاهر چون باطن ک حالا حالا ها مشخص نمیشه😂 جوری مثبت میزنیم ک بقیه دستمون میندازن و حتی استادام میگن چرا شما فرق دارین😂 یکی از ترم بالاییا میگف چقد شما عجیبین چرا صندلیاتون از جلو پرمیشه؟ صندلیای عقب شما خالیه بعد تو کلاسای دیگه سرش دعواس😂

خلاصه در عین شباهت متفاوتیم و در عیت تفاوت مشابهیم😂 با اینکه خیلی از هم خوشمون نمیاد اما تا الان خدشبختانه دعوا بینمون راه نیفتاده یا چند دسته نشدیم تا ببینیم بعدا چی میشه....فک میکنم همین دور بودنه دلیل اینه ک اصطکاک بینمون کمه. ادم هرچی با یکی صمیمی تر میشه انتظارش ازش بیشتر میشه و احتمال زد و خورد هم بیشتر میشه😂

نمدونم اصن اینا چی بود گفتم..خواستم بنویسم ک بعدا بیام ببینم هنوزم نظرم همینه؟ روز فارغ التحصیلی از الانمون چقد عوض شدیم؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

آرزوهای از یاد رفته!

کوچیک بودم ،شاید دوم سوم ابتدایی اینا، میرفتم کلاس تکواندو. ی دختر کوچولو با موهای مصری ک با ذوق و شوق میرفت باشگاه ک بشه یه رزمی کار!

وقتی تو امتحان قبول میشدیم و کمربند رنگ جدید میگرفتیم، جلوی همه،استاد کمربندو برامون میبست، به هم احترام میذاشتیم و همه دست میزدن..چه کیفی داشت...خودمونو تصور میکردیم وقتی کمربند مشکی رو قراره ببندیم

چند سال رفتم، تا جایی ک چند ماهی مونده بود ب اینکه برم برا امتحان کمربند قرمز( ترتیب کمربندا این بود: سفید، زرد، سبز، آبی، قرمز، مشکی، دان ها) بعد دیگه نرفتم! چرا؟ نمدونم:) انگار دیگه اون کمربند مشکیه برام مهم نبود، دیگه اون آرزو رو یادم رفته بود

کلی ازین آرزوها داریم هممون، دلم میخواست سرآشپز ی رستوران بزرگ باشم، دلم میخواست نقاش بشم، دلم میخواست خلبان بشم، اما ته تهش مجبوریم بخاطر رسیدن ب یکی از این آرزوها بقیه رو فراموش کنیم:)

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
dreamer :)

برای اینکه یادم نره

دیشب خواب "ر" رو دیدم. خنده داره نه؟! خودمم ک بیدار شدم خندیدم گفتم آخه برا چی باید خواب اونو ببینم؟!

همه تو ی خونه ی نا آشنا مهمون بودن که اونجا میگفتن این خونه ی خاله است! وارد ک شدم ب همه سلام کردم. بهش نگا کردم و با ی نوع لبخندی جوابمو داد که انگار بچه اشم. اصلا چرا اون باید تو خونه ی خاله ی من مهمون میبود؟! با همون موهای بلند و عینک گردش تو خواب من بود. رفتم عینکمو زدم ک بتونم بقیه رو خوب ببینم. بعد من و اون از جمع جدا شدیم و رفتیم نشستیم با هم نقاشی کشیدیم. بهم یاد میداد چجوری کلاژ درست کنم

آدمی ک تا الان یک کلمه هم باهاش حرف نزدم تو خوابم انقدر دوست و مهربون بود باهام انگار ک مدت هاست میشناسمش

برام جالبه ک چرا تو ناخودآگاهم همچین ارتباط نزدیکی رو با ی نسبتا غریبه حس کردم:)

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)

سکوت محض

 بعد آخرین پست چندین بار اودم اینجا ی چیزی بگم اما تا این صفحه ی مطلب جدیدو باز کردم دیدم هیچی یادم نمیاد.

تابستونم از 19 تیر شروع شده ولی هیچ کار مفیدی نکردم! فیلم پیبینم یکم و کلیدر رو شروع کردم بخونم. دلم میخاد کلاس ایروبیک برم و نقاشی کنم اما شرایط ی جوریه الان ک وقت نمیکنم و امیدوارم شرایط بهتر بشن

الانم کتاب آیین نامه رانندگی جلوومه و خیلی نچسبه:)

نمره ها اومده و خیلی عصبانی میشم از استادی ک بی خود و بی جهت بچه هایی رو انداخته ک واقعا بلد بودن

میلی متری بالای 17 شدم و سوم کلاس..معدلا بخاطر همون استاد بیشعور انقد پایینه

دلم سفر میخاد اما با اینکه به م رفتن برامون سفر حساب نمیشه(!) اما امیدوارم جور شه


موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)

امروز

دیشب هزار بار گریه کردم از ته دل. خسته شدم و دل تنگم و از طرفی امتحان دارم. امتحان فردا ک مثل امتحان روز یکشنبه هیچ کس حتی شاگرد اول کلاس از افتادنش در امان نیست!

امتحان یکشنبه رو خراب کردم و دیشب ب خاطر اینکه دوباره درس همون استاده از قیافه ی کتاب حالم بد میشد

  بچه ها اومدن و چرت و پرت گفتیم و خندیدم و بعد اونا رفتن درس بخونن اما من خوابیدم

امروز ساعت 5 بیدار شدم. سرحال. بدون هیچ اثری از ناراحتیای دیشب.هوا برعکس روزای قبل خنکه. با سرعت درسو پیش میرم و تو دلم میگم هرچه بادا باد:)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
dreamer :)

غم در دل تنگ من از آنست که نیست/ یک دوست که با او غم دل بتوان گفت


اینجا جنگله. هر کس ب فکر خودشه و تو چرا یاد نمیگیری لازم نیست نگران همه باشی؟ لازم نیست هروقت کسی ناراحت بود حالشو خوب کنی. لازم نیست جور همه رو بکشی. لازم نیست هرکاری خواستی بکنی ب همه بگی ک اگه میخان اونام انجامش بدن
ببین کلا تو شرایطی ک تو یاد بقیه میفتی و میخای کمکشون کنی اگه اونا تو اون شرایط باشن اصلا یه لحظه اسم تو یادشون نمیاد
پس انقد نگران آدمایی نباش ک نگرانت نیستن
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
dreamer :)

اکستنسور کارپی رادیالیس برویس

+ نگا پارسال چقد بد بود امسال چقد خوبه نه؟ دیگه کنکور نداری

- ن بابا. خیلی هم اینجوری نیست، پارسال حداقل ذوق داشتم

+ ینی چی؟

- پارسال فک میکردم دکتر شدن خیلی خوبه اما الان میفهمم اونقدرام خوب نیس😂



#آناتومی زیبا

# پاس خواهم شد یا نه؟ مسئله اینست😑

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

.........

دوباره امشب با بابا دعوا کردم. دلم شکسته ازش. بهش گفتم هیچ وقت این موضوع یادم نمیره

دیگه هیچ وقت هیچ وقت نمیزارم کسی برام تصمیم بگیره حتی اگه از روی محبت باشه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
dreamer :)

جمله ماندگار مامان


بعضی روزا از بعضی آدما، بی دلیل خیلی خیلی بدم میاد!

D:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
dreamer :)

کاش میشد کمکم کنی منم خوب شم


بعضی وقتا دلم میخاد فقط چارشنبه بشه و خودمو برسونم خونه و زار زار گریه کنم
مث امروز که خسته بودم و نا امید و دلشکسته
اما وقتی میرسم خونه نمیتونم گریه کنم. نمیخام مامانم بفهمه چقدر ضعیف و الکی ام
بعد میام اینجا مطلب جدیدو باز میکنم و هی میخام حرف بزنم اما همون موقع مغزم خالی خالی میشه
خدایا یادته اولش چی خواستم ازت؟ یه اتفاقی بزار تو زندگیم ک تموم شه این بی خاصیتی و بی شوقی
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
dreamer :)