جمعه شب ی متن طولانی نوشتم برای اولین شب خوابگاه ک پر از اه و ناله بود تا دکمه ذخیره و انتشار رو زدم نت قط شد و بدبختانه یا خوشبختانه نتونستم اینجا بزارمش! شاید بهتر بود اینجا نباشه!

کلاسا دیروز شروع شد

کلی چیز میز یادم بودک بیام بگم اما الان یادم رفته. چون دیروز تا 8 شب کلاس داشتم خیلی خسته بودم و نشد ک از اتفافای روز اول بگم. امروزم ک 4 ساعت ادبیات داشتیم! و کلی سرکلاس هم خندیدیم

اینو بگم ک اولین جلسه مون ازمایشگاه بود و جلسه اول ترم اول هیچ کس روپوش نداره و اون کسی ک روپوش پپوشه یعنی خیلی ذوق داشته و تا اخر دست میندازنش! خلاصه سرکلاس بودیم ک در زدن ی اقایی اومد تو گفت من پدر فلانی ام براش روپدش اوردم بعد داد به مسرش اونم همونجا پوشیدش حالا تا اینجاش خیلی بد نبود بدش اون قسمت بود ک بعد کلاس ک تو دانشکده دیدیمش بازم روپوش تنش بود..هیچی دیگه اسمشو گذاشتیم ممد روپوش: دی

هنوز با بچه ها مچ نشدیم اما امیدوارم ک بزودی بشیم.


پی نوشت: میم بهم پیام داده ک تو وبلاگ داری؟ منم گفتم اره گفت چرا انقد از من بد گفتی!!! تازه ی جوری گفتی انگار من پسرم!!! میگم چرا میگه چون گفتی پول دوست داره! بله..اگه فک میکنین میم پسره باید بگم ک نعخیر دختره خیلی هم دختر خوبیه!