حالم بده.به همون بدی روزای اعلام نتایج.همون قدر خسته داغون و وحشت زده و گیج. ترسیدم و حس میکنم دارم غرق میشم. تو وجودم یه رگ و ریشه ای از غمه

...اعتماد به نفس زندگی کردنمو ندارم این که مث پاییزای سالای قبل برم کلاس و برگردم و سعی کنم امیدوار باشم. ی صدایی تو گوشم هی تکرار میکنه باید میرفتی داروسازی باید آینده اتو اونجا میساختی و من هی بیشتر و بیشتر شک میکنم به راهی ک انتخابش کردم...ترس دارم از روزای پیش رو...از اینکه دیگه نمیتونم خیال پردازی کنم. سرم درد میکنه و کلافم و هی با خودم میگم تموم میشه این روزا..تموم میشه..